مسعود سیفی، عضو شورای نویسندگان نشریه مردم لر (لور): با توجه به فاصله جغرافیایی بین دهستان هندمینی با منطقه شوهان در مهران بنده اعضای بدن انسان را بر اساس لری منطقه هندمینی مینویسم که شاید تفاوتهایی با منطقه شوهان داشته باشد ولی معمولا یکسان هستند.
در لری ما پلہ پۈ به معناي موهاي سر مي باشد. البته كلمه زلف هم كاربرد دارد. موهاي زايد را مي حرومہ مي گوييم. با توجه به كثرت اين كلمات بنده به صورت جدول از بالا به پايين اعضاي بدن را در لري خودمان مي نويسم.
|
رديف |
فارسي |
لري شوهاني |
|
1 |
مو |
مي |
|
2 |
پيشاني |
تول |
|
3 |
مغز |
مزگ |
|
4 |
ابرو |
برم |
|
5 |
مژه |
بژونگ |
|
6 |
چشم |
چش-گلاره-گزينك |
|
7 |
گونه |
نارك |
|
8 |
لوپ(لپ) |
گوپ |
|
9 |
بيني |
پت |
|
10 |
لب |
لچ- لؤ |
|
11 |
سبيل |
سؤل |
|
12 |
چانه |
زنج |
|
13 |
فك |
چناوه |
|
14 |
گلو |
توشني-گَلي |
|
15 |
گردن |
مڸ |
|
16 |
كتف |
كرك |
|
17 |
شانه |
كۈل |
|
18 |
پشت |
كۈك |
|
19 |
كمر |
قئ |
|
20 |
شكم |
گيہ-گده |
|
21 |
ناف |
نافہ |
|
22 |
پستان |
ممك |
|
23 |
زير بغل |
كش |
|
24 |
آرنج |
مرك-بلہَ مرك |
|
25 |
انگشت |
كڸك |
|
26 |
انگشت شست |
كڸك كلہ |
|
27 |
كوچكترين انگشت دست و پا |
كڸك تيتہ |
|
28 |
موي زهار |
چوخد |
|
29 |
ميان پاها (يا ميان هر چيز ديگر) |
گَل |
|
30 |
زانو |
زوني |
|
31 |
|
قاپ |
|
32 |
پا |
قوڸ |
|
33 |
باسن |
تتك |
|
34 |
پشت ساق پا |
پيز |
ممكن است در اين ميان كلماتي هم فراموش شده باشند. حال به چند كلمه و اصطلاح كه در مورد اعضاي بدن كاربرد دارد ميپردازيم. مل حشك به معناي لغوي گردن خشك است ولي در اصطلاح به معناي گردن باريك است و براي بيان ضعيف بودن به كار مي رود. البته بيشتر جنبه اهانت و شوخي دارد.گل حڸ يا گل چفت به معناي لغوي نامتناسب بودن فضاي بين پاهاست لكن اين نيز نوعي اهانت است .چفتہ چيل هم چنين معنايي دارد ولي براي بيان ناميزان بودن يكي شئ هم كاربرد دارد.براي بيان چشم معمولا از چش استفاده مي شود اما كلمات گزينك و گلاره داراي بار عاطفي و احساسي بيشتري هستند مثلا مادرها براي بيان ميزان ناراحتي مي گويند: مري گزينكم در آوردن (يعني انگار چشمهايم را در آوردند). گلاره هم مانند گزينك است و همان كاربرد را دارد.
اصطلاح آز به معناي انرژي و توان است كلمه انرژي كلمه اي انگليسي است كه ظاهرا در فارسي مصداقي براي آن يافت نشده است ولي در لري آز دقيقا همان معنا را دارد. مثلا آز دم نئ (يعني انرژي در بدنم نيست).
چند كلمه هم براي بيان اعضاي داخلي بدن به كار مي روند(احشا). مثلا گورداله ظاهرا به معناي كليه است . ولك هم چنين معنايي دارد. مثلا كسي كه از ناحيه كليه مورد ضربه قرار گرفته مي گويند ولكش بري يا گوردالش درآورد (يعني كليه اش را پاره كرد). جيقلدو براي بيان سنگدان مرغ استفاده مي شود ولي در ادبيات مردم ما نماد صبر و شكيبايي است و كسي كه صبر ندارد در واقع جيقلدو ندارد.لئخرو به معناي روده است.خين به معناي خون است .
اخرين كلمه اي كه در اين نوشتار بحث مي شود كلمه رگ است. رگ در لري ما به معناي همان رگ فارسي است ولي نميدانم به چه دليلي به معناي پلاستيك هم به كار مي رود. در واقع به وسيله پلاستيكي رگين مي گوييم و پلاستيك را رگ مي خوانيم. چند مورد كلمه سازي در اين لري وجود دارد كه در جاي خود بسيار جالب و شگفت انگيزند. اگر تعداد اين كلمات زياد باشد به صورت نوشتاري جدا در آينده خواهند آمد اما اگر تعداد كم بود به صورت ضميمه ديگر نوشتارها خواهند آمد.
