ادبيات شفاهي لرستان، پر است از تك بيتي هاي ميرنوروز دهلراني ، او اهل شهرستان دهلران است و بر اساس روايات معتبر از شاعران دوره صفويه بوده است ، او را نوه شاهورديخان آخرين اتابك لرستان پشتكوه و
مقدمه:
تاريخ و فرهنگ و هنر استان ايلام همواره پر است مظلوميت ها و محروميت ها ، اين ديار كه روزگاري قسمتي از فرهنگ و تمدن عيلام باستان بوده هموراه در طول تاريخ دستخوش تغييرات و دگر گوني هاي فراواني بوده و هست ، در اين عصري كه عصر سرعت انتقال اطلاعات نام دارد ، و فاصله هاي تغييرات فرهنگي از چند دهه به يك دهه تقليل يافته ، وظيفه قلم به دستان استان است ،كه با همت و تلاش جلوي ، فراموش شدن و ناديده انگاشته شدن بزرگان و نوابغ و نامداران اين ديار را بعده بگيرند ، چرا كه اگر چنين نكنيم ، تنها و تنها ماييم كه متضرر مي شوم ولا غير ، در اين راستا برآن شدم، با توجه به شرايط اقليمي خاصي كه بر استان ايلام حكم فرماست به يكي از دغدغه هاي ذهني خويش پرداختم ،...هرچند او را كساني كه مي شناسند هيچگاه از ياد نمي برند ... اما ما در هر شرايط و اقليمي با هر گويشي ، اعم از لكي و كردي و لري ...بايد با صيانت از مفاخر خويش باعث اعتلاي فرهنگ بومي خويش شويم ، و به جاي واگرايي با تمسك به اشتراكاتمان و توجه به گذشته خويش ارتباطمان با دنياي رفتگان قطع نشود ، من در اين مقاله مي خواهم از كسي بگويم كه با وجود گذشت قريب به 400 سال از زندگي او هنوز شعر هايش را مي توان از ...كاست هاي قرن بيست يكم گوش داد ، جالب است كه بدانيم هر آنچه از او به ما رسيده است، از طريق ادبيات شفاهي يا سينه به سينه بوده است ، هركس موسيقي لري را مي شناسد و گوش مي دهد ، بايد بداند كه حدود 80 درصد اشعاري كه شنيده است، متعلق به ميرنورز بوده است ، ميرنوروزي كه اهل دهلران ،از توابع استان ايلام مي باشد .
ميرنوروز و مظلوميت او
ادبيات شفاهي ايلام و لرستان پر است از تك بيتي هاي معروف ميرنورز شاعر برجسته لر زبان دهلراني ، او نوه يا نتيجه...شاهوردی خان ...آخرین اتابک لُرستان( پشتکوه و پیشکوه ) است ، شاهوردیخان به دستور شاه عباس اول در سال 1006 ه.ق نا جوانمردانه به قتل می رسد .برخی از معمرین دهلران که به میر یا دهلرانی ها معروفند و خود را از نوادگان میر می دانند. زادگاه میرنوروز را در شهر دهلران و قبرش را نیز در جوار سید شرف الدین که در شمال شهر دهلران واقع شده می دانند، که امروزه قسمتی از آب ((سر گه رو)) آبگرم دهلران از روی آن می گذرد، در حال حاضر دقیقن این نقطه مشخص نیست، یعنی محل دقیق قبر او در دهلران معلوم نیست، .دلیل این امر خرافات مردم قدیم دهلران مبنی بر ...جادو ...کردن خاک میرنوروز است ، اینها از یک سو و بی توجهی مسئولان میراث فرهنگی استان از سوی دیگر، .بزرگترین شاعر لُر استان ايلام را بی نام و نشان باقی گذاشته است ؛ چند نفر از قلم به دستان دهلراني چند وقت پیش خواستند، انجمنی با نام میرنوروز در دهلران به ثبت برسانند، که با مقاومت مسئولان فرهنگی رو به رو شدند؛ حقیقت این است که بزرگترین شاعر لُر اهل استان ايلام كنوني است؛ وهیچ گاه از سوي اهالي فرهنگي يا قلم به دستان مركز استان ، به این شخصیت که بزرگترین وقديمي ترين و مشهور ترین شاعر استان در خارج از استان نیز هست ، نپرداخته اند، كه البته اين در خور استان ايلام و فرهنگ كهن اين خطه نيست.شعر مير نتها بين ...لر زبانان دهلران معروف است ...بلكه شعر اورا حتي بسياري از ...كرد تباران دهلراني مي شناسند ...و اشعار او نقل محافل است ...خصوصن كساني كه چل سرو ...مي گيرند.
میرنوروز شخصیت منحصر به فردی در تاریخ، فرهنگ و ادبیات لُری محسوب می شود ، که بنا به آنچه گفته شد بسیار مظلوم است ؛ زیرا بايد پذيرفت ، كه مركز استان به تمركز گرايي پرداخته و كمتر به فرهنگ و شرايط اقليمي ادبيات ايلام توجه نشان داده است ، يعني فرهنگيان بومی استان ایلام ، خصوصن مرکز نشینان ، به هنر و ادبيات ساير مناطق كم توجهي كرده اند ، که اگر دهلران جزء ایلام است!! باید حتمن گوشه چشمی از قلم به دستان مرکز نشین را به خود معطوف می نمود، اما به گواه آرشیو مطبوعات و نشریات فرهنگی و دولتی در استان، هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده است و اگر هم افتاده باشد آنقدر كم رنگ بوده كه قابل چشم پوشي است ، شاید یکی از دلایل ، موضع گیری فرهنگی ، لُر ها ي استان ايلام، در برابر مرکز نشینان، همین بی توجهی مسولان فرهنگی و خصوصن رسانه های فرهنگی به قوم لُر است ،...
اما موضوع این مقاله ....میر نوروز .....شاعر توانای دهلرانی است، او قدیمی ترین شاعر استان ایلام است، که در دوره ....صفویه می زیسته است، و به زبان لُری و فارسی تسلط تام و تمام داشته است ، در ضمن داری بیشترین مخاطب در میان شاعران محلی سرای غرب کشور است، به گونه ای که ...مخاطبان شعر او ..... لُر ها و لک های موجود در استان های = لُرستان - ایلام - خوزستان -کرمانشاه - قسمت هایی از بختیاری - قسمت هایی ازهمدان -قسمت هایی از مرکزی - قسمت هایی از اصفهان - بخش هایی از ورامین و قزوين .... و کُردهای پشتکوهی یا جنوبی خصوصن ساکنان ایلام و کرمانشاه ...می باشد ،که شاید بزرگترین گستره مخاطب برای یک شاعر محلی سرا باشد ...هنوز شعر های میر ....بعنوان بهترین نمونه های شعر لُری ...نُقل محافل ادبی است و از نوار ها و کاست های قرن 21 پخش می شود!!! این برای شاعری که قدمت بیش از 400سال دارد بسیار جالب و باور نکردنی است . ، ((به نظر خیلی از صاحب نظران زبان لُری، زباني مستقل است ...دکتر کرم علیرضایی پُرکارترین پژوهش گر دهلرانی، در حال نگارش کتابی است، با مضمون (( دستور زبان لُری است )) که شامل نگارش و ترجمه برخی متون به زبان لُری می باشد .
تاريخ تولد ميرنورز
جناب آقاي غضنفري امرايي در كتاب " كليات ديوان ميرنورز " صفحه 20 چاپ 5 ، او را نوه شاهوردي خان مي داند ، اما جناب آقاي عليرضايي در كتاب " ميرنوروز شاعر ناشناخته لر " او را نتيجه شاهوردي خان وفرزند عرب پسر احمد بن شاهوردي خان مي داند .
آقاي دكتر اكبري ، در كتاب تاريخ استان ايلام صفحه 721 او را متولد سال 1087 يا 1083 هجري قمري مي داند . و تاريخ مرگش را 1160 يا 1170 تخمين زده است .
برخی نيز سال تولد میر نوروز را 1133 ه.ق می دانند و برخی او را متولد 1073ه-ق می دانند، اما آنچه مسلم است او نوه يا نتيجه شاهوردي بوده و همين كافي است، تا قول دومی منطقی تر به نظر برسد و ما اگر فاصله هر نسل را 20 سال در نظر بگيريم بعد 1006 ه.ق اگر 40 سال گذشته باشد تا ميرنوروز بعنوان نوه متولد شده باشد بايد بگوييم او متولد 1046 است و گرنه بايد همان تاريخ قبلي را بپذيريم .به هر حال قراینی که در شعر اوست ، بیشتر مربوط به دوران شاه سلیمان اول صفوی است :
تن برهنه در بن غاری چو خفاش بهتر است از دیدن روی قزلباش
غار خفاش در شمال شهر دهلران قرار دارد.
یا
مگاویی دارم ده صد یه گوسالش کم دِ قرون شاه سلیمو می زنه دم
یا
تف دِ ری دس په تی ار کور شایی چی قرون شاه سلیمو ناروایی
یا
یک صدو سی و سه از بعد هزاری بگذرد بر من به سختی روزگاری
این بیت آخر مؤید این است که او در 1133 دوران سختی را می گذراند . برخی آن را دوران پیری میر نوروز می دانند، برخی دوره میان سالی او که دقیقن مقارن حکومت شاه سلیمان اول صفوی است و لي اكثر صاحب نظران بر اين عقيده اند كه 1133 دقيقن روزگاري پيري او بوده است ، البته برخی این تاریخ را به اشتباه سال تولدش می دانند...
ميرنورز دهلراني است !
در مورد منتسب بودن او به مناطق مختلف نیز اقوال متفاوتی هست ... برخی او را اهل جایدر لُرستان می دانند، برخی اورا پلدختر ی، و برخی آبدانانی می دانند، اما واقعیت این است،که او در ابیاتی تمام این تردید ها را بر طرف کرده و به دهلرانی بودن خود ...صحه گذاشته است :
منم میرنوروز میر کی دیلرونم چق و پوق پوس گو اومه و دومم
یا
ای دلی سی دیلرو هی مي زنی زار یه تونو یه دیلرو یه دینه یار
و...و...و
همین بس که او اهل سرزمین فرهنگی لُرستان است ... و همین کافی است...
در دین و ایمان او همین بس که او زائر کربلا بوده است :
دَر طلا، گنبد طلا، ایوان طلا ریز این همه زوّار می آیند ز تبریز
بشکنم این لشکر حرص و هوا را تا ببوسم خاک پاک کربلا را
از او دیوانی بر جای مانده است که توسط استاد غضنفر امرایی گرد آوری شده است. هرچند جناب آقاي عليرضايي نيز در آستانه چاپ ترانه هاي ميرنورز است . در زیر قسمت هایی از شعر های میر نوروز را آورده ام .
قسمت هایی از مُفردات لُری با ترجمه فارسی
ای دله سی دیلُرو هی می زنی زار یه تونو یه دیلُرو یه دین یــــار
ای دلی که برای دیدن دهلران و یار دهلرانی ملولی... اکنون ببین .
ایسه ذوق سیم نه مَه نَه شوقم نشیسه زِه بُریس تیرم ده صد جا هم شِکیسه
دیگر ذوق شوقی برایم نمانده همانند تیر اندازی که زهش بریده و تیرش هم شکسته باشد
اوسنو بخت بلنگ بی دستگیرم گِره زمی ، می گوشِیس و نوک تیرم
زمانی بخت بلندی داشتم که اگر گرهی در کارم می افتاد به راحتی باز می شد
اوسه که سره کَلُوم وا تو دراومَه هی عرخ پاک می کردی و پر جومَه
آن موقعی که برای اولین بار تو را دیدم ، عرق شرم و حیا بر پیشانی ات نشست
ئیی خدا وت بئی یه ، یه اقبال خویی سای کولا ، گُپ نئو ، کمچئه دویی
خدا اقبال بلندی به آدم بدهد مگر آدم چه می خواهد سایه کولایی(1) و کمی نان و دوغ!
بخته کم ده ش کی کیو، جیلا تنیشه باد غم ورکرد ه ده هفت جا بُریشه
بخت من با نخ سیاه دوخته شده است ، وآنقدر بداقبالم که این نخ را باد غم انگیزی! از هفت جا بریده است.
بیا ریمو وه دیــــار دیلرو پیر خره تیشکو، ماز گورو ، چشمه قیر
بیا تا برویم به دهلران این کهنه شهر قدیمی ، برویم خره تیشکو، ماز گورو ، چشمه قیر (2)
تو گوتی که من و تو پیرو مُریدیم یه چه سَه تَمی بیه ، ده یک بُریدیم
مگر تونگفتی که من و تو پیرو یک مریدیم چه شد که حالا از هم بریده ایم
حکیمونه درد مه خیلی گرونه داریی درد دلم دی لرسونه
حکیمانه یا ویزیت این دردی که دارم خیلی گران است و داروی آن هجران و دوری از یار است
دله کَم ، بی مونس نسار الوند برف کُهنش و جا بی نئو د سرش ون
دلم هوای سایه سار کوه الوند را دارد کوهی که هیچگاه برفش آب نمی شود
غم اوما گوشه دلم کرده اجاره وه هر جا ریی می کنم آبایی ناره
غم گوشه ای از قلبم را اجاره کرده طوری که هر جا می روم آرام و قرار ندارد
سیمره لق می زنه ، کَوَر مغاره دوسکم دو خُرماوه خرجی نداره
سیمره خروشان است و کور کوه دست نیافتنی، چه کنم که یار خر آبادی ام چیزی برای خرج کردن ندارد
هر حکیمی به کنه هلاج دردم جون شیری وش می یم آزا بگردم
هر طبیبی دردم را درمان کند جانم را به او می دهم تا سلامتی ام را بدست بیاورم!
یا چنو سیلم بکو تیت بشینم یا چنو بی مهری کو ریته نوینم
یا طوری مرا بنگر که عاشقان می نگرند یا آنقدر بی مهری باش تا بی خیال عشقت شوم
هر دوسی دو وعده جا ، گُت او نیوما ترک دوسیش بکنی والله حرومَه
هر یاری وعده ای گذاشت و وفا نکرد ، دوستی با او حرام است.
مردومنی زن خوو بهار مَرده زن گَن چی زمسو همیشه سَرده
ای مردم بدانید که زن خوب همانند بهار است، اما زن بد همانند زمستان سرد است
مه ده چلّه بیم که غم پرسی حوالم چَن جویی شادی نگشته ده خیالم
هنوز چله عزیزم تمام نشده بود که بازهم غم احوال پرسم شد!! چند وقت است به اندازه یک دانه جو شاد نبوده ام
•1- در زبان لُری به سایه بانی که با نی و شاخ و برگ درختان درست می کنند کولا می گویند
•2- خره تیشکو ، ماز گورو و چشمه قیر نام محل هایی در دهلران است
یک شعر فارسی به نام : پند نامه باستانی
یاوران از ظلم این گــردون غدّار این کهن زال غلط بخش فسونکار
وقته(1) دهر از آتشم گردد پر از شـــور پای بر هستی نهم مانند منصور
مردمان از خون مرغی مضطرب حال برّه ی قـــــربانی او رستـــم زال
سرنگون باد این سپهر پست بد کیش هر که خورد از نوش او آخر خورد نیش
کو کیومرث و کجا تاج و کلاهش شوکت جمشید کو ، کو تخت گاهش
کو جم و کو جام وکو بزم و کجا می کــــو کلاه کیقبــــاد و افســر کی
کــــو فریدون ،کو فرّ ملک کیانی صـــاحب گرز و درفش کاویــــانی
شد کجا آن فّر و بخت شاه کاووس قوشنی (2) چون گیو و چون گودرز و چون توس
آن هـــمه اسباب را بـــاد فنا برد کس چه می داند که صاحبشان کجا مُرد
ای خــراب آباد آخر هم خـــرابی زاهـــدی هـــم قاتــل افراسیــــابی
زال کو ، کو آن همه دستان دستان کـــهنه زالـــش چون بُرید آخر زپستان
کـــو یلی که قاتل دیو سفیــد بی (3) آخــــر از دنیا برفت و نا امیــــد بی
شـــمه ای از هیبت گرز گـــرانش جنــــگ دیو و جنگل مازنـــدرانـــش
قاتـــل دیو سفید از خــــلق بی بیم تــــاج بخش و باج گیر هفــــت اقلیم
عاقبت رخش اجل در چَه نهـــادش چون شغادی خرمن جان زد به آتــش
رو بگیـــــر از مردی مردان شعاری مــــادران دوران نزاد اسفنـــدیاری
آن تن رویین تن رویین شکن کو شش منی شمشیر و گُرز هفت من کو
آن بر و گوپال و کتف و یال و تن کو هفت خوان بر فاتح چین و ختن کو
شوکت و فّر و شکوه بهمنــــی کو آن همـــه مایی کجا رفت آن منی کو
با همـــه دارنـــده و نــــادار و دارا مــــی نکرده این جهان هرگز مُـدارا
کو سکندر آنکه سّدش تا قیــــامت می کند دفع از بنــــی آدم علامت
کو کسی کزبحر و بّر برداشتی باج تاج و تختش هی(4) کجا کی رت وَه تاراج
کو کجا بهرام گور و کو سمندش کو سخاوت کو شجاعت کو کمندش
گور کَن بر گور او آخر نزد خشــت گشت گم اندر صــف گوران آن دشت
شد کجا شاهی که شاهی در سرش بی خسروی که کار گل کن قیصرش بی
کو کجا نوشیروان ، کو عدل و دادش بانگ مرغ ظالمی بُردی زیادش
عادلی که سی (5) عجوز کج نهادی طـاق کســــرا از عدالت کج نهادی!
ظالــم عادل کش کسرا شکن داد ظالمی بین، عادلان را داد بر باد
زین زمانه رمزی از هرمز مرا بس چون کشیدش سُرمه حسرت به نرگس
بـــی وفا دنیا اگر بودش وفایــی بود با پـــرویز و شیرینـــش بقایی
چون مداین این جهان اندر حسابش صد چو شاپور فلک اندر رکابش
این عروس دهر چون شیرین به کامش ابلق اقبال چون شبدیز رامش
باربد آسا زدی بر پـــایه تخت همچو شاپور فلک بر در گه بخت
خسروی که خسروان دادند خراجش می گرفت باج از عروس دهر، تاجش
آنچنان کردش فلک بی بال و بی پر پشم و مخمل بر تنش چون نیش خنجر
گنج باد آورد ، باد آورد هم بُرد رفت شاپور و نکیسا ، باربد مُرد
منبع:http://javadjaberi.blogfa.com/post-51.aspx
