به قراری که در تاریخ‌ آمده است حسین‌خان مرد خیلی زرنگ و شجاعی بوده است. نا‌م‌برده یک‌بار با دو هزارسوار لرستانی در ماهیدشت کرمانشاه به اردوی عثمانی حمله کرد و سه نفر پاشا را اسیر نمود و یک بار هم در آذربایجان فتح نمایانی کرده و هم‌چنین بصره را محاصره و تصرف نموده و جانشینان او پشت به پشت والی لرستان بوده‌اند. جریان تبعید والی‌ها از پیش‌کوه به پشت‌کوه این بود که اسدخان والی چهار پنج پسرداشت ولی دو نفرازهمه برادرها شاخص‌تر بودند یعنی محمدخان و حسن‌خان خود اسدخان در خرم‌آباد حاکم کل بود و محمدخان را حکومت سلسله  و دلفان و حسن‌خان را که کور بود حکومت هرو و بالاگریوه داد. اتفاقی در بین سلسله و دلفان و محمد‌خان افتاد که در نتیجه آن محمد‌خان کشته شد. طرفین به خون‌خواهی برخاستند با آن‌که آدم معروفی هم کشته نشده بود ولی در مرکز دیگر صلاح ندانستند که والی‌ها در پیش‌کوه بمانند و به پشت‌کوه تبعیدشان کردند. در این زمان گویا کریم‌خان زند پادشاه ایران بوده است که می‌گوید هر وقت حاکم  و رعایا نزاع‌دار شدند نباید منتظر آبادی و عمران باشی و حکم می‌کند که والی‌ها از پیش‌کوه بروند. در زمانی که حسن‌خان درلرستان والی بود خیلی ازاجزای حکومتی اواز خوانین پیش‌کوه بودند که بیشترشان همراه او به پشت‌کوه رفتند که فرزندان آن‌ها هم اکنون درایلام ساکن هستند و از همه‌ی طایفه‌ها بوده‌اند مانند رشنو که حالا نام‌خانوادگی رشنوادی گرفته و تا دوره پهلوی همه‌وقت مستوفی و میرزا و وزارت والی را داشته‌اند یا جودکی که حالا حیدری نام گرفته یا قیاس‌وند یا حسنوند یا کمالوند ویا پیرحیاتی و…. اولاد حسن‌خان سه نفربوده‌اند:

۱-علی خان، ۲- حیدرخان۳- احمدخان و مادر هر سه نفر آغازیبا خانم دخترمحمدخان مقتول بوده است. در زمان فتح علی‌شاه قاجارموقتا حسن خان را به حکومت پیش کوه می‌فرستند. والی‌ها درپشت‌کوه آن‌چنان مقتدر شدند که  ذکر نام  دزدی درخاک‌شان کفر به حساب می‌آمد. هر وقت که می‌خواستند اردویی حرکت دهند نه تنها پولی به اهل اردو نمی دادند بلکه از هر نفر یک تومان هم می‌گرفتند و هر چه هم در این سفر گیر اردو می‌آمد(غارت یا غیر غارت) همه تقدیم والی وقت می‌شد و این نظم و قدرت هم بیش‌تر در زمان والی‌گری حسین‌قلی‌ خان ابوقداره برقرارشد. تا زمان پسران حسن‌خان همیشه جنگ و جدال در کار بود ولی با روی کارآمدن با روی حسین‌قلی خان در سرحدات غرب عثمانی‌ها را شکست داد و ایلات غرب را تا خود بغداد عقب زد و آن‌ها را غارت نمود و نمک  معروف را که هم اکنون سالی چند هزار تومان عایدی دارد به تصرف ایران درآورد و خود حسین‌قلی‌خان هم  در همان زمان ابوقداره نام  گرفت.

جریان این است که در ابتدای جلوس ناصرالدین ‌شاه از طرف دولت عثمانی تجاوزی به سرحد می‌شود و حسین‌قلی ‌خان والی به کمک دولت جلو می‌رود و قوای عثمانی را شکست می‌دهد و طوایف و عشایر بین‌النهرین را که سر راهش بود غارت می‌کند. در جریان همین زد و خورد بوده است که سواری ازمیان سواران والی قصد می‌کند زنی را لخت نماید و آن زن رو به حسین‌قلی‌‌خان والی که در این حال سوار بوده و شمشیر برهنه‌ای در دست داشته است، می‌کند و فریاد می‌زند «ابوقداره»! یعنی ای صاحب شمشیر دخاله یا امان و والی او را نجات می‌دهد. این نام از آن روز در میان مردم لرستان زبان‌زد شد تا زمانی‌که حسین‌قلی ‌خان والی به امر ظل السلطان رضا قلی‌خان کلهر را دست‌گیر می‌کند و به حضور ناصرالدین ‌شاه به تهران می‌برد. ناصرالدین شاه از حسین‌قلی‌خان والی می‌پرسد این نام را چه کسی به تو داده است و او هم جریان را به عرض می‌رساند و ناصرالدین شاه هم امر می‌کند که این لقب را طبق فرمان خاصی از جانب شاه برای او رسمی و برقرار می‌کنند و هم‌چنین دستور می‌دهد که رضاقلی‌خان کلهر را در اصفهان تحویل ظل‌السلطان بدهد.

منبع:سیمره



تاريخ : جمعه سیزدهم خرداد ۱۳۹۰ | 20:38 | نویسنده : شوهانی-عموزاده-رشنوادی-حیدری-پیریایی |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.