مرحوم حاج کاید عزیز تاجمیر بزرگ ایل لُرتبار کاوحیرده  است که با نشان دادن لیاقت و شایستگی خود توانست جایگاهی مهم در بین بزرگان  لُرستان پشتکوه یا ایلام کسب کند.

ایشان بدون شک یکی از ماندگاران منطقه و استان ایلام است.شهامت ،شجاعت و جسارتی که در وجود ایشان بود؛او را به جایگاهی رسانده است که کمتر کسی منکر بزرگی و عظمت اوست.محفل آرایی و سخن وری و زیرکی ایشان در سالهای پایانی عمرش که سعادت زیارتش نصیبم شد مرا شگفت زده کرد.با این که صد و اندی از عمرش می گذشت فرز و چالاک بود و رانندگی می کرد و هیچ باورت نمی شد که با مردی روبرو هستی که بیش از یک قرن سن دارد و فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است.

ایشان خاطره ای را بیان کرد که عین ان را در اینجا می آورم:

پدرم  مرحوم کاید صید حسن ثروت چندانی نداشت .دارایی مان یک اسب بود و وقتی قشون سرلشکر رزم آرا برای کمک به فتح خوزستان و خواباندن غائله ی شیخ خزئل از غرب کشور و از مسیر آبدانان از منطقه ی مورموری می گذشت من هم که نوجوانی بودم و حدود 16-17 سال سن داشتم ؛با این لشکر همراه شدم.لشکر که به کناره ی کرخه رسید ، آب در اثر بارندگیهای بالادست ظغیان کرده بود و پلی هم برای عبور وجود نداشت.در میان لشکر ندا دادند که چه کسی می تواند از آب عبور کند و پیام را به آن سوی رود برساند و به لشکری که از مسیر خرم آبادآمده و در حوالی اندیمشک کنونی خیمه زده بود،برساند و برای هماهنگی و آوردن آذوقه یاری بیاورد.پیام چندین بار تکرار شد و کسی داوطلب نشد.من علیرغم سن کم پیش رفتم ولی به خاطر سن کم مرا نپذیرفتند.باز داستان تکرار شد و باز من تنها کسی بودم که داوطلب شدم.بار اول و دوم با نظر مرحوم حیات قلی خان مرادخانی و ممانعت وی مرا نفرستادند.که وی بیم جانم را داشت از آسیب سیل توفنده.سر انجام سر لشکر رزم آرا می گوید تنها داوطلب را بیاورید و مرا بردند.پیام را در لوله ای از نی قرار دادند و من آن را حمایل دوشم کردم و با تنها دارایی پدر – اسب - به آب زدم.بعد از تحمل سختی و رنجی که از شدت سیلاب و سردی آب بود ، به آن سوی رود رسیدم.پیام را به لشکر گاه بردم و هماهنگی لازم برای ارسال کمک و عبور لشکر به عمل آمد.بعد از فتح شوش و خوزستان ، سرلشکر رزم آرا مرا خواستند و گفت: شجاعت تو موجب این پیروزی است .بگو چه می خواهی تا دستور دهم به تو ببخشند.من گفتم برای کشورم خدمتی کوچک کرده ام و چشم داشتی ندارم.ایشان اصرار کرد چیزی بطلب تا به تو داده شود و پس از تقدیر بسیار و هدایایی چند دستور داد تا سرزمین وسیعی به نام من ثبت شود.از کرخه تا لرغه. و بدین ترتیب سرزمین وسیعی از کناره های کرخه در جایی که امروز چم شالان نام دارد تا رودخانه ی لرغه  در حوالی شهر مورموری کنونی به نام من ثبت شد.

بخشی از خاطرات مرحوم حاج کاید عزیز تاجمیر با تلخیص نوشته شد.فرزندان و نوادگان محترم ایشان هنوز در قسمتهایی از این منطقه مالکیت دارند.اگر در ذکر خاطره اشتباه و کم و کاستی پیش آمده است به حساب اینجانب بگذارید .چون متاسفانه دستگاه ضبط صدا در ان شب به همراه نداشتم و ایشان نیز از این که ضبط صدا و تصویری صورت بگیرد چندان رغبتی نداشتند.روحشان شاد و یادشان گرامی.امیدوارم تاریخ کامل زندگی این مرد به رشته ی تحریر در آید که بسیار نکته ها از تاریخ نانوشته ی این منطقه ،با زندگی ایشان پیوندی مستقیم و یا با واسطه دارد.  

 علی گوهری

 

http://gowhari.blogfa.com/post-96.aspx



تاريخ : سه شنبه پنجم آبان ۱۳۹۴ | 21:29 | نویسنده : شوهانی-عموزاده-رشنوادی-حیدری-پیریایی |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.