شعر و ادبيات لٌری و فارس -لٌری، به گونه آيينهاي است که بازتاب عواطف مردمان لٌر نسبت به قومیت خود است.اشعاری که در وصف قوم لٌر به زبان فارسی یا هرکدام از گویشهای اقوام لٌر سروده می شود علاوه بر کارکرد عاطفی، بازتاب بینش قومی و حس هویت خواهی است. شاعر معمولآ در معرفی قوم خود به عناصر مختلفی نظیر حماسه آفرینی ، وقایع تاریخی ،آداب و رسوم،خلق و خو و مشاهیر هویت ساز ؛توسل می جوید و بدین گونه عاطفه و بینش را تلفیق کرده و در راه اعتلای قوم و ملت خود دست به خلق آثار بدیعی می زند.استان ایلام امروز یا لرستان پشتکوه دیروز یکی از مناطقی است که از قدیم خاستگاه طوایف و ایلات لٌر بوده است.مردمان لٌرتبار ایلام خوش ذوق و خوش قریحه بوده و از طریق شعر ؛ذوق و قریحه خوش خود را نما یانگر شده و در این بین گوشه چشمی به هویت لٌری خود داشته و با انعکاس هویت خواهی خود از روی عشق به قومیتشان چشمک پرانی کرده اند.
عبدالصاحب راسخی ایلامی،همتبار ی است که در این خصوص شعری زیبا به نام "در وجود لٌر سر تسلیم نیست" سروده و در آن به پیشینه پر افتخار قوم لُر ،ظلم ستیزی،فروتنی و وطن پرستی قوم خود اشارات زیبایی دارد:
در وجود لُر سر تسلیم نیست
لُر وطنخواه است و ایرانی نژاد/////////چون زلال چشمه ساران پاکزاد
در وجود لُر سر تسلیم نیست /////////در دل او جای ترس و بیم نیست
دشمن ظلم است با خوبان ندیم /////////قصه ی عشق است از نسل قدیم
شاهد است تاریخ از پیشینیان /////////جنگ لُر با دولت عثمانیان
ما زنسل لاله های پرپریم /////////ما مرام عشق با عشق می خریم
نا خدا مردان طوفان دیده ایم /////////ما بلا را با بلا سنجیده ایم
بستر راحت برای مرد نیست /////////مرگ در بستر سزای مرد نیست
مکتب ما درس سر برنیزه هاست /////////انتخاب بهترین انگیزه هاست
" دایه " با فرزند هنگام وداع /////////صحبت از عشق است و ایثار و دفاع
آن زنان " سرونه بند دلیر /////////آن نکو رویان به صولت ماده شیر "
مکتب لر مکتب آزادگیست /////////منطق عرفان او افتادگیست
شهر او میراث درد است و جنون /////////شاخسارش خم شد و سوخت از درون
شهر ویرانی از او جا مانده بود///////// تکسوارش بر زمین افتاده بود
درد بود و قفل برلب می زدیم /////////صاعقه بودیم و برشب می زدیم
خاک ایران را صیانت کرده ایم /////////با نثار جان ضمانت کرده ایم
حیدر میرانی همتبار دهلرانی به اقوام مختلف لٌر(لک،فیلی و بختیاری) اشاره کرده و از این رهگذر قدم در مسیر انسجام بخشی اقوام لٌر گذاشته است.او به جلوه های تمدن قوم لر (کاسیت و مفرغ کاری) گذری کرده و وارث شوش و عیلام باستان بودن را به رخ می کشد و در عین حال از زمانه و ندادن مجال به سواری مرکب فرهنگی و اجتماعی لٌر گله مند است:
من اهل سرزمین ... لُر ....بی قراری ام
شاید لُرم ...لکم ....به خدا بختیاری ام /////////من اهل سرزمین ... لُر ....بی قراری ام
شاید کبیر کوه گواهی دهد که من /////////کاسیت زاده ی ... همیشه بُرد باری ام
در موزه ها نشان مرا از همه بگیر /////////شاید ندیده اید ...به مَــفرغ نگاری ام!
خط های روی شال و قوایم نرفته اند /////////بشمارشان که باز ...نگویی فراری ام
یاغی نبوده اند ...پدر جد چشمه هام /////////صاف و زلال مثل همین آب جاری ام!
ما گیوه داشتیم،... چرا پا پتی شدیم /////////حاستم ده ئی گلال زمو به گواری ام
اسب زمانه سخت مرا بر زمین زده! /////////فرصت نداده اند به اصل سواری ام!
تاریخ را ورق زده بودی ولی چرا؟///////// هرگز ندیده ای... که من از چه تباری ام؟
از سرزمین شوشم و ایلام باستان! /////////من پشتکوه زاده فرهنگ داری ام!!
مهرشاد شیخ محمدی شاعر همتبار دره شهری در شعر زیبایش به نام سفره لٌر به صفا و مهمان نوازی لُر ،یکرنگی و عرم تظاهر او و رزق و روزی حلالش اشاره می کند:
سفره لُر
این سفره بی رونق اگر پر شدنی نیست///////// با لقمه ی منت زده دم خور شدنی نیست
نان آور این خانه دو دستش پر پینه است///////// این نان به دست آمده آجر شدنی نیست
هر رهگذری بر سر این سفره نشسته است /////////رد کردن مهمانی یک لُر شدنی نیست
در کوره ده ما همگی اهل مرامند /////////همزیستی نان خور و نان بر شدنی نیست
درخلوت ودر جلوتش او اهل حلال است///////// بر قامت لُر رخت تظاهر شدنی نیست
با خون دل آورد سر سفره ی خود نان///////// این نان به خون خفته که آجر شدنی نیست!
امید گوهری عزیز نویسنده ای از دیار دره شهر و سیمره در اشعار و مطالب فارس لٌری خود گاهی از والیان اساطیری پشتکوه و همراهانشان به خاطر فراموشی هویت قومی خود شکایت می کند :
سيماي لرستان !
دختران شوخ وشنگ ايل
وقتي آخرين گره دارهاي بلند قالي را كشيدند
واليان اساطير پشتكوه
كيك شانصدمين سال ! تولد هويت قوم را
طي برنامه پرمخاطبي !
از سيماي « لر »
به تكه هاي 90 قسمتي فراموشي سپردند.
و گاهی زندگی ایلیاتی را به مصاف جلوه های دنیای مدرن می برد:
وصيت
« پريسكه » آتشي از « تژگاه » ايل
درآخرين نسيان كوچ هاي قشلاقي
بافه هاي احساسم را شعله ور ساخته است .
لطف كن
با خط ابروان ايرانسلت ، شماره 125 آتش نشاني را
يك قرن ميلادي
براي كفاره گناه غفلتم هر روز شماره گيري كن
اصالت
از اسب یا اصل ...
فرقی نمی کند تاتِه زا !!
سوار ؛ وقتی افتاد :
... دیگر سوار نیست .
اینجا دیگر
همه بی اصل ؛
ببخشید.... بی - ا س ب - می میرند!
و در جایی دیگر به فقر در عین غنای مناطق لرنشین اشاره زیبایی می کند و خیانت ابراهیم کلانتر ها را گوشزد میکند و نسبت به له شدن رسم و رسوم لٌری بدست مراکز فرهنگی هشدار می دهد:
من ، تژگاه ، بلوط ، برنو ، قدم خير و كولاهاي برافراشته خيال !/ هر روز براي شكار بزهاي كوهي / درچشمه سار بوتك چشم هاي تو / ساچمه هاي خيال مي پرانم / بي هيچ تعصبي ، بي هيچ دروغي / باوركن / تمام خروس هاي آباديمان تخم گذار شده اند/ درخت هاي چنار دندان درآورده ، و « سياه كرك » هاي سرمازده را بلعیده اند ! / هر روز فازهاي 8 و 9ميادين گاز پارس جنوبي ، توسعه مي يابند / ومن هنوز كپسول ها ي خالي بر دوش وسط ميدان دنبال پر كردن گاز !/ روزانه صدوپنجاه هزار بشكه نفت / ازچاه هاي عين خوش دهلران ، استحصال مي شود / وبه ناگاه / ورزشگاهي در كوير كاشان ، كارخانه اي در حومه اردبيل وپروژه اي در بيله سوارومغان به بهره برداري مي رسد. / هنوز هم در شگفتم چرا بر روي تمام بسته بندي كالاها نوشته است : ايران – كيلومتر 5 جاده آذرشهر- تبريز ! / سهم من از اين همه عدالت وتوسعه ورفاه / پايين رفتن از پلكان معكوسي است به نام تبعيض وبه چيزي در پوسيدگي وغربت واصل گشتن .
بازهم بايد لر شوم وبا تيغه تيز تبرها عقد اخوت ببندم / بازهم بايد مواظب باشم / دوباره ابراهيم خان كلانترها / پشت دروازه هاي شيراز به كمين خيانت نشسته اند. امروز نمي دانم چرا « مليچه » هاي اين حوالي ، همه خواهران شيرين زبان من شده اند ./ سحرگاه ديشب ، به وقت كبيركوه / صدا وسيماي لر/ پوشيدن شال وستره را محكوم كرد ! ، قيقاچ ممنوع است ، مرگ بر گلوني ، درود بر برنج كمال ملكي !
قدم خير امروز به جاي گيوه كفش هاي چق چقه دار پوشيده ، وبا وزش باد هاي سرد زمستاني / « ترخينه » بار نميگذارد / ديگر نيمروزها بوي تژگاه ونان وخاطره / ازمنزل قدم خير بلند نميشود . تا بخواهي بوي تند خمير ماكاروني است وپيتزا ، واسانس عصاره بزغاله اليت ! / قدم خيرديگرعاشقانه ترين انحناي قلب خود را/ براي هيچ پسري از ايل باز نميگذارد وپر است از شقاوت ونيرنگ !
اي دختر « گلوني وكلنجه واحساس »
منم:« پسر شال وستره وبرنو و وقيقاچ !»
و شاعری دیگر از نسل لٌرتباران شوهان برای اثبات هویت لٌری خود و رد هر هویت دروغین در سه بیت شعر خود ۵ بار واژه زیبای لٌر را بر زبان جاری می سازد و صلابت و شجاعت قوم خود و نیز جانفشانیش برای آن می سراید:
منم لٌر بچه ای از ایل شوهان////// منم لٌرزاده ای از نسل شیران
اگر روزی رسد بر لٌر گزندی////// برای قوم لٌر من می دهم جان
دلم دارد گواهی از اصالت //////فقط لٌرزاده ام ،نه این و نه آن
